با معرفت!؟

ساخت وبلاگ
آخيش احساس مي كنم يه باري از روم برداشته شده.فقط 3 تا ديگه مونده بعدش تمام.خب البته تازه راند اول تموم شده غول مرحله آخر (كنكور)مونده.بايد براي مبارزه خونين تا پاي جان آماده بشم.

اما امتحان نهايي نهايي كه ميگن همين بود تا حالا كه بيشترش آسون بوده البته خدا كمكم كرده فراوان...و همچنين خودمم شبا تا صبح بيدار بودم الان خوابم مياد شديد...

يكي رو داريم تو كلاسمون كلا تو انرژي منفي دادن استاده هي مي خواست روحيه ما رو تخريب كنه ولي نمي دونست كه من روحيه ام پولادينه..

ولي واقعا بعضيا چرا اينجورين يه پسر عمه دارم كه اونم مثه من تجربيه(كلا همه پسراي فاميل ما براي تجربي شيرجه رفتن) تو پرانتز اينو بايد بگم

ما يه شانسي كه اورديم امتحاناي نهايي تو مدرسه خودمون بود خب ايشون اومده بود تو مدرسه ما دو تا صندلي پشت من نشسته بود منم كه اينقدر گيج بودم اصلا نديده بودمش يعني يه لحظه نگام بهش افتاد ولي خب قيافه اش خيلي عوض شده بود(روزگار پيرش كرده بود) منم با خودم گفتم اين چقدر آشناست ولي تا اومدم يه كم فكر كنم ببينم كيه برگه رو دادن دستم.ديگه بيبخيال شدم.تا امتحان بعدي رو صندليم نشسته بودم يه دفعه ديدم يه نفر بالا سرم وايساده خيلي غافلگير شدم تا ديدمش و همچنين خوشحال.نه اين كه سال تا سال بهم سر نميزنه.البته اينم بگم كه مدرسه شون كاشونه ولي خودش يه جاي ديگه زندگي مي كنه.

خلاصه بعد از اون روز كلا انگار دوست داره فرار كنه بعد از امتحان فوري ميزنه بيرون بهش گفتم وايسا تا منم بيام با هم بريم گفت باشه ولي 4 دقيقه بعد كه اومدم بيرون ديدم نيست.من نميدونم چه جوري اين تو 4 دقيقه اين جوري از مدرسه دور ميشه كه من بهش نميرسم.يه روز ديگه كه اين بار تقريبا با هم اومده بوديم بيرون من يه لحظه رفتم يه سوال از يكي از بچه ها بپرسم اونم اونجا داشت با يكي حرف ميزد

من به اون دوستم گفتم جواب اين سوال چي ميشه ؟

زير چشمي نگاهم بهش بود هنوز داشت حرف ميزد.

گفت گزينه 4 ميشه گفتم نه بابا اون كه نميشه.خلاصه چهار تا كلمه كه حرف زديم.يه دفعه سرمو بالا كردم ديدم نيست .اينور و گشتم نبود اونورو گشتم نبود رفتم بيرون از مدرسه ديدم تو خيابون هم نيست گفتم حتما توئه .

همه جا رو گشتم اما نبود آب شده بود رفته بود تو زمين.فهميدم كه آقا دوباره در رفته منم با دلي اندوهگين!!رفتم خونه.منم كارش داشتم ولي گقتم موقع برگشتن بهش ميگم كه اونم رفت.

 آدما بي معرفت شدن تو اين زمونه.نه وايسيد sms  داد

((بي "دوست" حتي باران هم بوي تشنگي ميدهد...))

چه بچه با معرفتيه واقعا....من چه جوري جواب اين محبتشو بدم آخه.....

اصلا من تحت تاثير قرار گرفتم



آن را که خبر شد خبری باز نیامد...
ما را در سایت آن را که خبر شد خبری باز نیامد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : tornado888 بازدید : 61 تاريخ : سه شنبه 30 بهمن 1397 ساعت: 19:31