دیده بگشا ای به شهد مرگ نوشینت رضا
دیده بگشا بر عدم، ای مستی هستیفزا
دیده بگشا ای پس از سوءالقضا حسنالقضا
دیده بگشا ازكرم، رنجورِ دردستان، علی
بحر مروارید غم، گنجورِ مردستان، علی
***
دیده بگشا رنج انسان بین و سیل اشك و آه
كبر پستان بین و جام جهل و فرجام گناه
تیر و تركش، خون و آتش، خشم سركش، بیم چاه
دیده بگشا بر ستم، در این فریبستان، علی
شمعِ شبهای دژم، ماه غریبستان، علی
***
دیده بگشا نقش انسان ماند با جامی تهی
سوخت لاله، مرد لیلی، خشك شد سرو سهی
ز آگهیمان جهل ماند و جهل ماند از آگهی
دیده بگشا ای صنم! ای ساقی مستان، علی
تیره شد از بیش و كم، آیینه هستان، علی
علی معلم دامغانی
آن را که خبر شد خبری باز نیامد...
برچسب : نویسنده : tornado888 بازدید : 62